حدود یک سال پیش تصمیم گرفتم تا زندگی خود را تغییر دهم. وزنم به ۱۰۰ کیلو رسیده بود. راستش را بخواهید همه خانواده مادری من چاق هستند. می دانستم که اضافه وزن خطر بیماری های قلبی را افزایش می دهد. مادرم هم از بیماری قلبی رنج می برد. برادرم نیز در سن ۴۸ سالگی سکته قلبی کرده است. این موضوع مرا به وحشت انداخته بود. گاهی اوقات نصفه شب از خواب می پریدم و فکر می کردم که قلبم درد می کند و هر آن ممکن است تا سکته کنم. می دانستم که کاهش وزن و داشتن وزنی ایده ال می تواند از ابتلا به بیماری های مزمن پیشگیری کند.

از طریق یکی ا ز دوستانم با کلینیک آشنا شدم. دکتر به من گفت چند سال است که چاق هستی گفتم از کودکی یعنی بیش از ۲۰ سال !!! ایشان به من گفت باید برای خود ۱ تا دو سال وقت بگذاری تا به وزن مطلوب خود برسی. در ابتدا برایم سخت بود ولی ترس از سکته قلبی و راهننماییهای آقای دکتر مرا انگیزه می داد. با خود تصمیم گرفتم که تا آخر پیش بروم. اما این کار آسان نبود. گاهی اوقات با اینکه رژیم را رعایت کرده بودم اما وزنم ثابت می ماند. اما نامید نمی شدم. هر روز ورزش می کردم در زمستان ورزش کردن برایم سخت تر بود اما لباس گرم می پوشیدم و بیرون می رفتم و از این کار لذت می بردم. البته برای اینکه دیگر هیچ بهانه ای برای ورزش نکردن نداشته باشم در گوشه ای از خانه وزنه و لوازم ورزشی گذاشته بودم و هنگام تماشای تلویزیون با آنها ورزش می کردم. دخترم بزرگترین دلیل برای تحمل سختی ها بود. هر گاه که خسته می شدم به او فکر می کردم و یک موسیقی آرامش بخش گوش می دادم. می خواستم تا خوشحال و سلامت باشم به خاطر خود و به خاطر خانواده ام.و حالا توصیه های که به دیگران دارم این است که هیچ گاه با شکست خوردن نامید نشوید بلکه از اشتباهات خود درس بگیرید و راه تان را ادامه دهید.

Loading