من مریم. ف، الان سال دوم دبیرستان هستم. متاسفانه چاقی در خانواده ما ارثی است. همیشه بهانه ام این بوده. البته هیچ وقت هم سعی نکرده بودیم که عادات غذایی خود را اصلاح کنیم. من ناهار را همراه دوستانم در مدرسه می خوردم. غذای مورد علاقه ام ساندویچ سوسیس بود با سس فراوان. و تقریبا ۲ روز در هفته ساندویچ سوسیس می خوردم. اکثر هم سن و سال هایم در مدرسه کسانی بودند که به اندام خودشان اهمیت می دادند، اما من با چاقی خودم کنار آمده بودم. یا شاید هم تنبلی می کردم و از اینکه موفق نشوم می ترسیدم. همیشه در جمع دوستان از بحث های مربوط به وزن فرار می کردم.
من به والیبال علاقه داشتم و زنگ های ورزش اغلب والیبال بازی می کردم. قرار بود تا در مدرسه تیم والیبال تشکیل شود و آروزی من این بود که عضو این تیم شوم. اما وقتی برای تست رفتم آنقدر نفس نفس زدم که مربی از من خواست از بازی کنار بروم. واقعا دچار نفس تنگی شده بودم و قادر نبودم بیش از ۵ دقیقه فعالیت کنم.
فکر می کردم مشکل مربوط به دستگاه تنفسی من باشد. وقتی به پزشک مراجعه کردم و معاینه شدم خوشبختانه همه چیز مرتب بود و مشکل فقط مربوط به اضافه وزن من می شد. نتیجه آزمایش هم نشان داد که کلسترول خونم بالاست.
تصمیم گرفتم تا وزن خود را پایین بیاورم. یکی از همسایگان کلینیک رژیم درمانی نوین- دکتر فرشچی را به مادرم معرفی کرده بود. من و مادرم با هم وقت گرفتیم و به کلینیک رفتیم. اینکه مادرم هم با من شروع به رژیم گرفتن کرد به من دل گرمی می داد.
خوشبختانه همه کارها به عهده مادرم بود. برنامه ها را روی یخچال چسبانده بود و طبق آن غذا درست می کرد. دیگر از ساندویچ سوسیس خبری نبود و جای آن از کوکو سبزی و مرغ آبپز استفاده می کردم. البته ۴ بار در هفته هم می توانستم برنج بخورم. آشپزی مادرم خوب بود و با اینکه فکر نمی کردم بتوانم به طعم غذای رژیمی عادت کنم اما این طور نبود. زنگ های تفریح هم شیر کم چرب یا میوه استفاده می کردم. از شما چه پنهان من قبل از رژیم گرفتن فکر می کردم باید برنج را کاملا از رژیم حذف کنم تا نتیجه بگیرم، اما واقعیت این گونه نبود.
عصر ها هم بعد از انجام درسهای روزانه همراه مادرم برای پیاده روی می رفتیم. همراهی او کمک بزرگی برای من بود. حتی رابطه مان از قبل از بهتر شده بود و مادرم مثل یک دوست همیشه همراهیم می کرد. بعد از دو هفته که در اتاق آقای دکتر فرشچی روی ترازو رفتم، ۴ کیلو کم کرده بودم و وزنم به ۹۲ رسیده بود.البته امروز تقریبا ۹ ماه از آن روز می گذرد و من الان به ۶۸ کیلو رسیده ام. حتی در خوابم هم چنین چیزی را نمی دیدم. دیگر عادات غذایی سالم چزیی از زندگی ما شده و من از این موضوع خوشحالم. مشوق اصلی من برای ادامه مادرم بود و هر بار که خسته می شدم او بود که دوباره به من انگیزه می داد. در ضمن من الان کاپیتان تیم والیبال مدرسه هستم.
توصیه های خانم مریم.ف:
• داشتن یک همراه خوب می تواند در موفقیت به شما کمک کند. بعضی از روزها حتی خودم هم باورم نمی شد که چگونه بدون هیچ جر و بحثی کتانیم را می پوشیدم و به پیاده روی می رفتم. کاهش وزن می تواند انرژی منفی را از زندگی شما دور کند و اعتماد به نفس شما را بالا ببرد.
• هر کیلوگرم کاهش وزن خود را جشن بگیرید . با این کار یاد می گیرید که برای خود اهمیت قایل شوید و از نتیجه تلاش هایتان لذت ببرید.
 

Loading